آغاز سخن
سال 94 بود فضای مجازی تازه همه گیر شده بود ،دزک هم مانند دیگر جوامع برای خود کانال و گروه داشت همه مشغول سرگرمی و عادت به فضای مجازی بودند گروهها پرشده بود از جک ها و پیام های دوستانه و احوالپرسی های روزانه هر روز تکرار بودو تکرار باعث عادت به روال نانوشته روزمرگی ،
آری اینچنین بود حال ما
فصل پاییز بود و خزان ،پاییز که می شود عادتهای تابستان از بین می رود
خبری آمد بسیار تلخ و ناگوار درختی را که بر بالای کوه تاپو بود بریدند
از آن خبرها که سعدی علیه رحمه در باره شان می گوید:
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است
آری درختی را برشکستند که هنوز مهرش از دل ما گسسته نشده بود
سخن به اطناب نرود
حالا دیگر گروههای با فضای روزمره دگرگون شده بودن همه از غم شکستن درخت می
گفتند