نوشته مصطفی ملالی
زمانیکه مرحوم پدرم در قلعه دزک با هم فکری بانوی اول دزک بی بی کوکب کارخانه قالی بافی زیر نظر استادی ماهر از اصفهان براه انداختن و شاگردان زیادی از دزک چه مرد چه زن در این کار خانه یا کار گاه بکار مشغول شدنند،،،،مرحوم پدرم تمام فنون هنری و فنی فرش بافی را اموخته بود .
که روزی استاد اصفهانی خدمت بی بی کوکب شرفیاب میشود وعرض میکند امده ام اجازه مرخص شدن از حضورتان بگیرم چون عبدالرسول تمام فنون فرش بافی رایاد گرفته واحتیاج بمن نیست بی بی از این خبر خیلی خرسند میشودو پس از تحقیق متوجه حقیقت میگرددو کارخانه فرش رابه پدر میسپارد
چند طالی کار ها بخوبی انجام میگرد،،،،و گفته میشود که فرشی که از قلعه بیرون رفته واکنون در لندن از ان فرش نگهداری میشود حاصل کار این کار خانه بوده،،،مرحوم پدرم بخاطر فعالیت زیادی که داشته مور توجه اعضای قلعه مخصوصاًتیمورخان بختیار که با پدرم برادر شیری بودنندو معظم له نهایت محبت را به ایشان روا میداشتند که مورد حسد بی بی قرار میگیرند،،،واز طرفی دیگر معاندین وافراد مقرض در قلعه مرتب بدگویی و کار های خوب را بد جلوه میدادند واز طرفی پدرم جوان و کمی زیر بار نرو نسبت به زیر دستان قلعه بود
کدخدای دزک مرحوم رییس عبد الرحمان خیلی تلاش میکند که این اختلاف را بر طرف نماید ولی روز بروز اوضاع بد تر میشود بطوریکه پدرم صلاح می بیند چند وقتی نزد خاله اش ننه کوچک برودواین کار را میکند و در قاضی اباد نزد خاله وپسر خاله ها میرود و مورد لطف عزت اله خان و مخصوصاً محمد رفیع خان وسایرن قرار میگرد ویار شاطر پسر خاله خود مرحوم رمضانعلی دزکی میشود پس از چند ماه زندگی خود رابه لرستان ( قاضی اباد )منتقل مینماید و باید عرض کنم که من حقیر در قاضی اباد متولد شدم
نکته قابل عرض این بود که فرزندان امیر مفخم مورد احترام خاص خوانین منطقه بودنند
- ۹۵/۱۲/۱۵